سلام قافله سالار شادماني من
بيا كه جز تو ندارد كسي نشاني من
ببر به خلوت تخدير محمل دل را
به لحظه هاي هجوم جنون آني من
چه شربتيست حضورت به كام زندگي ام
ميان تلخي تقدير آنچناني من!
بيا كه بانفست جاودانه خواهد شد
در اين زمانه ي قاتل وجود فاني من...
تو را كه مظهر عشقي به سينه كاشته ام
چرا كه گل نكند عشق در مباني من؟
براي آمدنت سور ميدهد شعرم
اگر خيال تو آيد به ميهماني من
تو ماندگارترين برگ سبز احساسي
هميشه باتو بهار است زندگاني من
چه خوب !اينكه تو هستي و گاه مي شكني
حصار"باور احساس ناتواني" من
بگو: شناخته اي تا كنون وجودي را
به وقت حادثه هايش به سخت جاني من؟
بيا كه اشك مجال سخن نمي دهدم
بيا!تبسم شيرين آسماني من
ســــــــــــــــــــــروده نازنیـــــــــــــــــــــن شاعــــــــر غـــــــــــــــــــــــزل آرامـــــــــــــش
نظرات شما عزیزان: