فانوس ادب
وبلاگ ادبي سینا صارمی
طــلاق (غزل)
خسته ام از های و هوی ایـن اتاق بر سرم هـر لحظــه مـی بـارد نفاق مـی بـرد خـاکستــرم را بــاد یـأس چـون که مـی سوزد تنم از احتراق رنج و سختی بس فراوان دیده ام خستـه ام از حـرف ســرد و انطباق سال هـا در کنج ایـن دیــوار سخت یـک پـرستــو لانـه کــرد بـا اشتیاق حیف بـاشد خـانـه اش ویــران شود پس چـرا ایـن خـانه بـاشد بد رواق ســال هــایی دور مــی گفت مـادرم خـــانـــه ات آبـــــاد کــــن بــا اتفاق عشـــق بــاشــد اولیـــن خشت اتاق خشت هـا هم نـــالـه دارند از فراق می نشینـم بـــا دلــی افســرده حال زیـــر طــوفـــان و تگـــرگ و اختناق عـاقبت سـر مــی رسـد ایـن اختلاف چـون کـه بـاید بگـذرم از ایـن طلاق ......... مسکین باخرزی ......... یادش بخیر مادرم می گفت
خدا نکند خانه ی هیچ چغوکی خراب شود تا چه رسد به خانه ی آدمیزاد دو شنبه 30 تير 1393برچسب:طلاق, غزل طلاق, طلاق راه حل منطقی نیست ,سینا صارمی, مسکین باخرزی, :: 1:46 قبل از ظهر :: نويسنده : سینا صارمی آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها نويسندگان |
|
![]() |